بازاریابی شبکه ای . شبکه بادران
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بازاريابان ايران زمين و آدرس bsdavood.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 6 مرداد 1396برچسب:بادران , پویا تیم, ] [ 22:14 ] [ داود خودسياني ]

 

این حقیقتاً جالب است که اکثر افرادی که در ایران در زمینه بازاریابی شبکه‌ای کار می‌کنند، فکر می‌کنند که بازاریابی شبکه‌ای یعنی گلدکوئست و گلدکوئست یعنی بازاریابی شبکه‌ای، علت این موضوع، سابقه‌ی دیرینه دارد در فرهنگ شنیداری - و اکثراً بدون مطالعه و تحقیق - ما ایرانی‌ها، حتماً شما هم این را شنیده‌اید که در زمانهایی نه چندان دور، اکثر کالاهایی که توسط تجار برای اولین بار به کشور وارد می‌شدند و مورد استفاده عموم قرار می‌گرفتند، به نوعی نام تجاری خود را تا آن حد بین مردم جا می‌انداختند (هویتمند می‌کردند) که گویی تنها نوع کالای تولید شده از آن نوع، فقط همان «مارک یا علامت» تجاری بوده است و بس. یک زمانی اگر مردم می‌خواستند بگویند آبگرم‌کن یا بخاری جدیدی خریده‌اند، می‌گفتند یک «دئوترم» جدید گرفته‌اند، برای «دستمال کاغذی»، می‌گفتند «کلینکس»، مایع نرم‌کننده لباس را می‌گفتند و برخی هنوز هم می‌گویند «سوسافت»، یا وقتی می‌خواهند به مته و درل (دستگاهی برای سوراخ کردن در، دیوار یا سقف) اشاره کننده، می‌گویند «بلک‌انددکر» حال آنکه، اینها نام‌های تجاری هستند و این در حالی است که دهها مارک تجاری دیگر نیز دارند همان نوع کالا را عرضه می‌کنند. به همین ترتیب است بازاریابی شبکه‌ای که تاریخچه بوجود آمدن، تکامل تدریجی و توسعه آن باز میگردد به سالها پیش از بوجود آمدن شرکتهایی مثل گلدکوئست و امثالهم. 

 

«بازاریابی شبکه‌ای» در حقیقت مدلی برای بیزنس یا کسب و کار است برای فروش مستقیم کالا یا خدماتی با ایجاد نوعی درآمد برای افرادی که وارد این شبکه توزیع شده اند که به آن Residual Income - یا درآمد رسوبی - گفته می‌شود و با توجه به دایره نفوذ افراد و تکیه بر یک تساعد هندسی گسترش و توسعه می‌یابد. تاکید ما برای ایجاد آگاهی در میان مردم این قسمت قضیه است که: «برای هر نوع کالای مصرفی یا خدمات، می‌توان از مدل بیزنس «بازاریابی شبکه‌ای» یا MLM استفاده کرد.» - اینترنت و دیگر استراتژی‌های بازاریابی اینترنتی به عنوان ابزار یا خدماتی قوی می‌توانند به کمک «بازاریابی شبکه‌ای» آمده، گسترش و نفوذ آن را سرعت دهند. 

 

تاریخچه‌ی بازاریابی شبکه‌ای 

 

حقیقت این است که هیچکس به درستی نمی‌داند که بازاریابی شبکه‌ای از کجا و چگونه آغاز شده است. داستانها و روایت های مختلفی در این زمینه نگارش شده است و صحت و سقم آن به درستی مشخص نیست چرا که این مدل کسب و کار یا Business Model به مرور زمان و به تدریج، طی گذشت سالها پیش از جنگ جهانی دوم تکامل یافته است. اصولاً مقوله بازاریابی علمی و حتی آکادمیک (به عنوان یک رشته تحصیلی) از اواسط قرن بیستم شکل گرفته است و به همین ترتیب است سایر اشکال بازاریابی. اما اکثر کارشناسان، فعالان و ناظران در این زمینه اتفاق نظر دارند کمپانی Nutrilite که در حال حاضر به عنوان بخش یا زیر مجموعه‌ای از Amway شناخته می‌شود اولین شرکتی بوده است که «بازاریابی شبکه‌ای» یا MLM را به صورت واقعی به کار برده است. از دید ناظران، این شرکت علاوه بر اینکه بنیان‌گذار بازاریابی شبکه‌ای است، در حقیقت، بنیان‌گذار صنایع مکمل‌های غذایی و ویتامینهای خوراکی نیز بوده است که فعالیت‌شان در این زمینه باز می‌گردد به سالهای ۱۹۲۰. عده‌ای بازاریابی شبکه‌ای را محصول قرن بیستم می‌دانند با یک تاریخچه‌ی یکصد ساله، عده‌ای آن را مقوله‌ای هفتاد هشتاد ساله می‌دانند با توجه به فعالیت‌های کمپانی Nutrilite در زمینه صنایع غذایی و برخی دیگر از فعالان و کارشناسان، با توجه به فراگیر شدن آن، تاریخچه‌ی بازاریابی شبکه‌ای را حدود چهل پنجاه سال می‌دانند، تقریباً از زمانی که قوانینی برای کنترل آن (در امریکا) وضع گردید. اما آنچه که در مورد تاریخچه بازاریابی شبکه‌ای جالب و غیر قابل انکار است، ارتباطی است که MLM با صنایع غذایی داشته است و بدون شک پیشرفت و توسعه صنایع غذایی امریکا، موفقیت چشمگیر خود را مدیون شرکتهایی است که از بازاریابی شبکه‌ای استفاده کرده‌اند. 

 

آغاز 

 

آنچه که در تاریخ ثبت شده است اشاره ای به چگونگی بوجود آمدن این ایده ندارد. در سال 1949 دو جوان به نام‌های ریچ دووس Rich DeVos و جی وان‌اندل Jay VanAndel توزیع کننده محصولات کمپانی Nutriliteبودند، این دو جوان توانسته بودند ظرف مدت یک دهه سازمان بزرگ و موفقی را در سرتاسر امریکا ایجاد کنند و به این ترتیب فروش فوق العاده‌ای را برای کمپانی و درآمدی برای فروشنده‌های مستقیم کالاها بوجود آورند. اما از اواخر سالهای 1950 مشکلی بوجود آمد و آفتی به جان شرکتهای MLM انداخت و همین مشکل باعث شد که سازمان یا شبکه آنها را در هم بکوبد. در واقع، بازوی تولید کننده‌ی کمپانی Nutrilite از بازوی بازاریابی کاملاً جدا بود و در چنین شرایطی (و نه فقط در MLM که در همه‌ی بیزنسها) به سادگی می‌توان مشاهده کرد که بازوی بازاریابی پول بیشتری در‌می‌آورد و البته این چیز عجیبی نیست و کاملاً طبیعی است که در زندگی یا در هر صنعتی، افرادی که تولید کننده ها را به بازارهایشان متصل می‌سازند بیشترین سهم را از فروش (قیمت فروش) به دست می‌آورند. معمولاً در چنین شرایطی است که بین تولید‌کنندگان و بازاریاب‌ها یک حالت بلاتکلیفی و سرگردانی یا اصطلاحاً Standoff بوجود می‌آید. به همین دلیل است که این دو جوان شدیداً تحت نظر قرار می‌گیرند و مدام برایشان اخطاریه می‌رود و ایجاد مزاحمت می‌شود. سازمان ‌شان به سرعت کوچک و کوچک تر می‌شود و عدم وجود محصول برای توزیع و نیز عدم درآمد مکفی حاصل از فروش باعث این تحلیل سریع شبکه‌ توزیع‌شان می‌شود. همین امر باعث می‌شود که دو طرف به هیچ روی نتوانند با هم به توافق برسند و به همین دلیل است که این دو جوان تصمیم می‌گیرند محصول خودشان را داشته باشند تا مجبور نباشند چیزی را بازاریابی کنند که دیگر وجود ندارد. آنچه پس از این بوجود می‌آید به نوعی مثل یک افسانه می‌ماند. در ۱۹۵۹ این دو جوان، شرکت خودشان را تاسیس می‌کنند. 

 

در سال ۱۹۵۹ کمپانی Amway فعالیت خودش را آغاز می‌کند و ظرف ده سال که از فعالیت آن می‌گذرد، می‌تواند کمپانی Nutrilite را بخرد. موسسین این شرکت بدون اینکه بخواهند خودشان را به گذشته سرگرم کنند، چشم به آینده دوختند و شرکتی را ساختند که حتی در حال حاضر (زمان نگارش این مطلب ۱۹۹۹) نیز بزرگترین شرکت MLM در دنیاست. البته موفقیت و نوع موفقیت آنها چنان چشمگیر بود که بار دیگر توجه و نگاه‌ها را به خود جلب کرد و همین موضوع باعث شد تا یک عالم شرکت MLM جدید نیز به آنها بپیوندند. امریکایی ها معتقدند که همیشه و در هر جایی یک «نیمه تاریکی» هم وجود دارد. شرکتهای بسیاری با اجناس تقلبی و زیر پا گذاشتن مسائل اخلاقی و قوانین محلی یا ایالتی مثل قارچ روئیدند و طرحها و سیستمهای تقلبی و غیر قانونی‌شان موجب شد تا مشکلات جدیدی برای شرکتهایی که به صورت قانونی MLM را به کار می‌بردند بوجود آید. شرکتهای قانونمند و متعهد MLM اولین شخصیتهای حقوقی بودند که خودشان بر علیه شرکتهای متقلب از دولت امریکا خواستند تا با وضع قوانین مشخصی به میدان بیاید و فعالیتها را تحت نظر بگیرد. MLM طی سالهای بعد از این و تا امروز بسیار توسعه یافته و کامل تر شده است. شرکتهای بسیاری نه فقط در امریکا که در اقصی نقاط جهان با استفاده از این مدل کسب و کار توانسته‌اند کالا و خدماتشان را بازاریابی کنند و شبکه‌های فعال، با انگیزه و گسترده‌ای از فروشنده‌‌های مستقیم را بوجود آورند.

 

شاد و پیروز و با انرژی باشید

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:گلدکوئیست, گلدکوئیست, نتورک, نتورک مارکتینگ, بازاریابی, شبکه ای, ] [ 7:50 ] [ داود خودسياني ]

استادی وارد کلاس شد. سه رقم 2 4 8 را روی تخته سیاه نوشت و سپس رو به شاگردان کرد و پرسید:« خوب، پاسخ چیست؟»
برخی از شاگردان گفتند:« جمعش می شود 14.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
برخی دیگر گفتند:«یه تصاعد عددی است و عدد بعد هم می شود 16.»
استاد سرش را به علامت منفی تکان داد.
عده ای که در ته کلاس نشسته بودند گفتند:«جوابش می شود 64.»
باز سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:«نه.» همه ی شما در دادن پاسخ عجله کردید.هیچکدام نپرسیدید:«مسأله چیست؟
مادامی که این سوال کلیدی را نپرسیده باشید نه تنها قادر به تشخیص مسأله نخواهید بود بلکه پاسخ آن را هم نخواهید یافت.»

 

حق با استاد است این امر به قدری ساده و پیش پا افتاده است که اغلب به فراموشی سپرده می شود. اکثریت قریب به اتفاق ما در غالب موارد به آن که اطلاع درستی از صورت مسأله ای داشته باشیم پاسخ فوری به آن می دهیم.

نکته: درک مشکل مساوی با حل آن نیست اما چنانچه مشکلی را خوب درک نکنید هرگز راه حلّی را نیز برای آن نخواهید یافت.



موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 8:47 ] [ داود خودسياني ]

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند

اشک در چشم، کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای،

همه از خوبی من میگفتند

ذکر اوصاف مرا،

که خودم هیچ نمی دانستم.

 

نگران بودم من،

که برادر به غذا میل نداشت

دست بر سینه، دم در ایستاد و غذا هیچ نخورد

راستی هم که برادر خوب است..

 

دست تان درد نکند،

ختم خوبی که به جا آوردید

اجرتان پیش خدا

عکس اعلامیه هم عالی بود،

کجی روبان هم،

ایده نابی بود!

متن خوبی که حکایت می کرد

که من خوب عزیز

ناگهانی رفتم

و چه ناکام و نجیب

دعوت از اهل دلان،

که بیایند بدان مجلس سوگ

روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

که بدانند همه،

ما چه فامیل عظیمی داریم.

 

رخصتی داد حبیب،

که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم،

همه را میدیدم

همه آنهایی،

که در ایام حیات،

نمی دیدمشان!

همه آنهایی که نمی دانستم،

عشق من در دلشان ناپیداست!

 

واعظ از من می گفت،

حس کمیابی بود

از نجابت هایم،

وز همه خوبیهام

و به خانم ها گفت:

اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود

و به آواز بخواند:

" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم."

 

راستی این همه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم،

دوستانی دارم!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:3 ] [ داود خودسياني ]

کلمات، تاثیر شگرفی روی ضمیر ناخودآگاه انسان دارند. ناخودآگاه بدون آنکه منظورمان را بداند هر چه بگوییم خوب یا بد را برایمان خلق می کند. لذا لازم است برای دستیابی به موفقیت از کلمات مثبت و دارای انرژی مثبت استفاده کنیم.

با این که مفهوم کلی عبارت “من بیمار نیستم” مثبت است اما کلمه “بیمار” واژه منفی است. ضمیر ناخودآگاه به منظور و مفهوم کاری ندارد، بلکه روی کلمات متمرکز می شود. به عنوان مثال در جمله “فراموش نکنی در هنگام برگشتن نان بخری” احتمال فراموشی بیشتر از زمانی است که می گوییم “یادت باشد که هنگام برگشتن نان بخری”، زیرا در حالت اول ناخودآگاه بر روی فراموشی تمرکز می کند و در حالت دوم بر روی به یاد ماندن.

و یا مثلاَ برای آرام شدن یک نفر جمله “آرام باش” بیشتر از جمله “داد نزن” تاثیر دارد و همچنین به کار بردن جملاتی از قبیل “خسته نباشی”، “دستت درد نکند” و… در ناخودآگاه تاثیر منفی می گذارد و باعث افزایش خستگی، درد و… می شود.

وقتی درباره چیزی واژه بد را به کار می بریم باید بدانیم در جهان چیز منفی و بدی وجود ندارد. وقتی چیزی بد تلقی می شود، در واقع  به ما خبر نبودن خوبی می دهد. پس چه بهتر است که به جای بد بگوییم ناخوب. هر گاه ذهنتان را از امواج منفی (افکار، کلام، عادات و…) تخلیه کنید آنگاه شاهد هجوم شادی و آرامش خواهید بود.

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده

به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم

به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود

به جای دستت درد نکنه؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای ببخشید که مزاحمتان شدم؛ بگوییم : از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم

به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب کنار شما خواهم بود

به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟

به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما

به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه

به جای فقیر هستم؛‌ بگوییم : ثروت کمی دارم

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست

به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود

به جای مسئله ربطی به تو ندارد؛ بگوییم : مسئله را خودم حل می‌کنم

به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاط هستم

به جای زشت است؛ بگوییم :‌ قشنگ نیست

به جای چرا اذیت می‌کنی؛ بگوییم :‌ با این کار چه لذتی می‌بری

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم

به جای متنفرم؛ بگوییم : دوست ندارم

به جای دشوار است؛ بگوییم : آسان نیست

 

.

 

به امید اینکه واقعا به طرز سخن گفتن اهمیت دهیم و این صرفا یک شعار نباشد.

خدا قوت !


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, ] [ 7:53 ] [ داود خودسياني ]

اگه دلت گرفته؛ اگر فکر می کنی هیچی آرومت نمی کنه؛ اگه از همه کس و همه چی خسته شدی؛ اگه بی حوصله شدی؛ اگه از ته دل ناراحتی؛ اگه مدام اتفاقای بد می افته؛ اگه هیچ کس درکت نمی کنه؛ اگه... اگه... اگه...


بدون فقط یه کار باید بکنی... نگاهتو عوض کنی!

خدا خیلی دوستت داره که وقتی درس نمی خونی نمره ت بد می شه. اگه نمره ت خوب می شد تو دیگه درس نمی خوندی و اتفاقای بدتری برات می افتاد.

خدا خیلی دوستت داره که وقتی اشتباهی می کنی مامان دعوات می کنه... اگه دعوات نمی کرد تو مدام اشتباه می کردی و زندگیت نابود می شد.

خدا خیلی دوستت داره که همه بهت گیر می دن. این نشون می ده که برای خیلی ها مهمی و دوست ندارن از دست بری...

خدا خیلی دوستت داره که امروز ماشین خراب بود و تو دیرتر به کلاست رسیدی. چون شاید تصادف می کردی و اصلا نمی رسیدی.

خدا خیلی دوستت داره که قرارت با دوستت به هم خورد. چون شاید می خواست حرفای اشتباهی بهت بزنه و ناراحتت کنه و الان پشیمون شده...

می بینی؟... می تونی با عوض کردن نگاهت همه چی رو مثبت کنی... به آرزوهات برسی و نگران نباشی. آروم بشی. وقتی دلمون گرفته، یا از چیزی ناراحتیم یا می ترسیم. یا غصه گذشته یا ترس از آینده... وقتی همه چی رو از خدا بدونیم، وقتی مطمئن باشیم خدا دوستمون داره و مواظبمون هست... کارهامون رو به سمت اون جهت می دیم و اون وقته که همه چی سر و سامون می گیره...

توکلت الی الله...

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 8:24 ] [ داود خودسياني ]
 

  روزي فرا خواهد رسيد كه جسم من... آنجا زير ملحفه سفيد پاكيزه اي كه از چهار

 
 

طرفش زير تشك تخت بيمارستان رفته است، قرار مي گيرد و آدم هايي كه سخت

 
 

مشغول زنده ها و مرده ها هستند از كنارم مي گذرند.

 
 

آن لحظه فرا خواهد رسيد كه دكتر بگويد مغز من از كار افتاده است و به هزار علت

 
 

دانسته و ندانسته زندگيم به پايان رسيده است.

 
 

در چنين روزي، تلاش نكنيد به شكل مصنوعي و با استفاده از دستگاه، زندگيم را به

 
 

من برگردانيد و اين را بستر مرگ من ندانيد. بگذاريد آن را بستر زندگي بنامم. بگذاريد

 
 

جسمم به ديگران كمك كند كه به حيات خود ادامه دهند

 
 

چشمهايم را به انساني بدهيد كه هرگز طلوع آفتاب، چهره يك نوزاد و شكوه عشق را

 
 

در چشم هاي يك زن نديده است. قلبم را به كسي هديه بدهيد كه از قلب جز خاطره

 
 

ي دردهايي پياپي و آزار دهنده چيزي به ياد ندارد. خونم را به نوجواني بدهيد كه او را از

 
 

تصادف ماشين بيرون كشيده اند و كمكش كنيد تا زنده بماند و نوه هايش را ببيند. كليه

 
 

هايم را به كسي بدهيد كه زندگيش به ماشيني بستگي دارد كه هر هفته خون او را

 
 

تصفيه مي كند. استخوان هايم، عضلاتم، تك تك سلول هايم و اعصابم را برداريد و

 
 

راهي پيدا كنيد كه آنها را به پاهاي يك كودك فلج پيوند بزنيد.

 
 
 

هر گوشه از مغز مرا بكاويد، سلول هايم را اگر لازم شد، برداريد و بگذاريد به رشد خود

 
 

ادامه دهند تا به كمك آنها پسرك لالي بتواند با صداي دو رگه فرياد بزند و دخترك

 
 

ناشنوايي زمزمه باران را روي شيشه اتاقش بشنود.

 
 

آنچه را كه از من باقي مي ماند بسوزانيد و خاكسترم را به دست باد بسپاريد، تا گلها

 
 

بشكفند

 
 

اگر قرار است چيزي از وجود مرا دفن كنيد بگذاريد خطاهايم، ضعفهايم و تعصباتم نسبت

 
 

به همنوعانم دفن شوند.

 
 

گناهانم را به شيطان و روحم را به خدا بسپاريد و اگر گاهي دوست داشتيد يادم كنيد.

 
 

عمل خيري انجام دهيد، يا به كسي كه نيازمند شماست، كلام محبت آميزي بگوييد.

 
اگر آنچه را كه گفتم برايم انجام دهيد، هميشه زنده خواهم ماند...

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:وصیت نامه انیشتین, ] [ 8:29 ] [ داود خودسياني ]

جست‌وجو برای یک شغل جدید می‌تواند یک تجربه دلسردکننده و ناامیدکننده باشد. ممکن است بدون هیچ دلیلی رد شوید یا سوالاتی از شما پرسیده شود که میل ندارید به آنها پاسخ دهید یا معیارهایی که با آن مورد قضاوت قرار می‌گیرید برای شما ناشناخته باشد.
 
شاید به همین خاطر باشد که بسیاری از افراد با تاخیر روانه بازار کار می‌شوند، حتی با وجود اینکه می‌دانند اکنون زمان عمل برای آنهاست. به عنوان مثال، من در یک مورد، مشاور یکی از عوامل خدمات مشتریان بوده‌ام و البته خود این شخص آگاه بود که باید شغلش را ترک کند. او پس از دو سال که در آن شرکت بدون ترقی و بدون رشد سپری می‌کرد، خود را کم ارزش و خسته یافته بود. او به خاطر تاخیر در یافتن شغل جدید بهانه‌های زیادی داشت، چرا باید به دنبال شغل جدیدی باشم وقتی پیدا کردن همین شغل برای من مثل کابوس بود؟ چرا شغل جدیدی بیابم وقتی همه می‌دانند که در وضعیت فعلی اقتصاد چقدر سخت است که بتوان کار جدیدی یافت؟ به همین دلایل، او در آن شرکت باقی ماند تا اینکه در نوبت بعدی تجدید ساختار شرکت، او اخراج شد.

البته من توصیه نمی‌کنم که هر گاه از شغل فعلی‌تان خسته شدید، به سراغ کار دیگری بروید. اما خوب است که موقعیت فعلی خود را همیشه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید تا ببینید آیا نشانه‌هایی برای دستیابی به یک موقعیت بهتر وجود دارد؟


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 9:28 ] [ داود خودسياني ]

 

 

۵ عامل مؤثر در تصمیم گیری برای خرید

 

ما چیزهای بیشماری را می‌خریم که به ما فروخته نشده‌اند. ما به ابتکار خود خرید می‌کنیم تا آرزوها و خواسته‌هایمان را برآورده کنیم. وقتی این کار را انجام می‌دهیم تقریبا بدون اینکه فکر کنیم اقدام به خرید می‌کنیم. در حالیکه وقتی چیزی به ما فروخته می‌شود درباره آن فکر می‌کنیم.

برای اینکه فروشنده موفقی باشیم باید بدانیم که مردم وقتی چیزی به آنها فروخته می‌شود چگونه فکر می‌کنند. این را خریداران به شما نمی‌گویند ولی اگر توجه کنید می‌توانید به آن پی ببرید. یکی از راه‌های پی بردن به طرز فکر افراد این است که خودتان را در موقعیت آنها قرار دهید. بیایید یک امتحانی بکنیم.

تصور کنید در طی یک مسافرت در جاده‌ای طولانی رانندگی می‌کنید. ناگهان متوجه می‌شوید که بنزین‌تان رو به اتمام است. در این موقع جاده خیلی طولانی‌تر از معمول به نظر می‌رسد. شما به این فکر می‌کنید که باید هر چه سریعتر بنزین بزنید. نوع آن برایتان مهم نیست، همینطور اینکه از کجا می‌خرید و از چه کسی می‌خرید. حتی در این موقعیت اگر لازم باشد حاضرید پول بیشتری نیز بپردازید.

با دیدن تابلوی «خروجی بعدی به طرف جایگاه پمپ بنزین»، خیال‌تان راحت می‌شود. سپس در حالیکه بیشتر از چند قطره بنزین در باک باقی نمانده، وارد جایگاه می‌شود. کارگر پمپ بنزین، مشغول پر کردن باک بنزین شما است و یا شیشه ماشین را تمیز می‌کند، اما شما اصلا متوجه نمی‌شوید و فقط به این فکر می‌کنید که دیگر مشکلی وجود ندارد.

در این موقع مسئول جایگاه با نگاهی پرمعنا به شما نزدیک می‌شود و می‌گوید: «اگر من جای شما بودم حتی یک کیلومتر هم با این لاستیک رانندگی نمی‌کردم» و سپس اضافه می‌کند که می‌تواند لاستیک را عوض کند.

شما جواب می‌دهید: «کدام لاستیک؟» ناگهان دنیا جلوی چشمان شما عوض می‌شود. آیا این مرد نگران ایمنی ماشین و سلامت من است یا اینکه می‌خواهد چند دلاری کاسبی کند. بله شاید یک لاستیک لازم داشته باشم ولی نه با هر قیمتی. اسم لاستیکش هم که تا حالا به گوشم نخورده، نکنه پولم را دور بریزم. اصلا اینجا چه جور جایی است.

در واقع تازه دارید با دور و بر تان آشنا می‌شوید. حالا دیگر آن جزئیات بی‌اهمیت، برایتان مهم می‌شود. آیا اینجا یک پمپ بنزین مناسب است؟ آیا کارکنان آن از پس این کار بر می‌آیند؟ آیا می‌توانند لاستیک را به سرعت عوض کنند یا اینکه شاید مرا کلی اینجا علاف کنند. آیا واقعا لازم است که لاستیک عوض شود، پس چطور همین لاستیک مرا کاملا سالم تا اینجا آورده است؟ از کجا معلوم که این لاستیک جدید من را به مقصد برساند؟

در حالیکه حرفهای مسئول جایگاه را می‌شنوید، این سؤالات به همراه کلی سؤالات عذاب‌آور دیگر به سرعت از ذهن‌تان می‌گذرد، ولی به او نمی‌گویید که به چه می‌اندیشید. البته نباید هم بگویید. زیرا هنوز نمی‌دانید که به این شخص واقعا اطمینان دارید یا نه.

در واقع شما بدون قصد قبلی، مشتری شده‌اید و این مسئول جایگاه که او را نمی‌شناسید، فروشنده شده است. این فکرها به این دلیل از ذهن‌تان می‌گذرد که شما این خرید را به ابتکار و زمان‌بندی خودتان انجام نداده‌اید، بلکه فردی دیگر قصد دارد چیزی را به شما بفروشد که ممکن است مورد نیازتان باشد یا نباشد. شما مجبورید بدون آمادگی قبلی در این مورد تصمیم‌گیری کنید. اینکه آیا این کار درست است یا نه؟

هنگامی که کالایی را می‌فروشید، تمام آن سؤال‌هایی که در جایگاه پمپ بنزین از ذهن‌تان گذشت، برای مشتری شما نیز پیش خواهد آمد. دانستن این مطلب می‌تواند شانس‌تان را برای یک فروش موفق افزایش دهد.

وقتی می‌خواهید چیزی را به مشتری‌تان بفروشید، در تصمیم‌گیری‌اش برای خرید، پنج سؤال برایش پیش می‌آید، هر چند که خودش از آنها بی‌خبر باشد. در حالیکه وقتی خودش تصمیم به خرید می‌گیرد فقط دو تا از این سؤال‌ها برایش مهم می‌شود: یکی محصول و دیگری قیمت.

به محض اینکه از این پنج عامل تصمیم‌گیری در خرید آگاه شوید می‌توانید با استفاده صحیح از آنها طوری با مشتری برخورد کنید که تمام این تصمیمات به درستی گرفته شود. این باعث می‌شود که شما به خریداران خود نزدیکتر شده و در فروش موفق‌تر شوید.

این پنج تصمیم و ترتیب‌شان از این قرار است:

  1. تصمیم درباره شما یعنی فروشنده
  2. تصمیم درباره شرکت شما
  3. تصمیم درباره محصول یا خدمات شما
  4. تصمیم درباره قیمت محصول یا خدمات شما
  5. تصمیم درباره زمان خرید

 

این مقاله برگرفته از ترجمه کتاب World Class Selling با نام «فروش حرفه‌ای» است. Roy E. Chitwood نویسنده این کتاب، بیش از ۴۰ سال است که روش مطرح شده در کتابش را توسعه، تمرین و آموزش داده و مشاور تعدادی از بزرگترین شرکتها در زمینه استراتژیهای فروش بوده است. به عنوان مدیرعامل شرکت Max Sacks International، شرکت پیشرو در زمینه آموزش فروش، به ۲۵۰،۰۰۰ فروشنده از ۳۰۰۰ شرکت در سرتاسر دنیا، کمک کرده تا بازدهی فروش خود را بهبود دهند.

 


برچسب‌ها: برچسب ها, آموزش فروش, تصمیم گیری برای خرید, خرید, روش فروش, عوامل مؤثر در خرید مشتری, فروش, فروش حرفه ای, فروش مستقیم, فروش موفق, فروشنده موفق, کتاب فروش حرفه ای


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, ] [ 8:31 ] [ داود خودسياني ]


 

درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند

 

 

مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند

 

 

زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور

 

 

و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان

 

 

همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که

 

 

"ای کاش"

 

 

 

تکیه کلام پیریت نشود...

به امید موفقیت همه


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:زندگي,نتورك,گهواره,گور, ] [ 15:25 ] [ داود خودسياني ]

 

چرا به بازاریابی شبکه ای پيوستم ؟

مثلا تا حالا از خودتون پرسیدین که چرا اینقدر برای شما حیاتیه که این بیزینس رو انجام بدین؟ یا چرا اینقدر مهم و حیاتیه که موفق بشین؟ اکثر افراد اهدافشون رو می گن و مینویسند. درسته، شما به اهداف نیاز دارین. اما why شما یک دلیل بسیار بسیار بسیار بزرگه که همواره شمارو گرم نگه میداره.

آتش شما کجاست؟ عاشق چی هستی؟ از چی متنفری؟ چه چیزی واقعاً واقعاً برات مهمه؟ صادقانه چی می خوای؟ چه موقعیتی از زندگیت هست که میخوای از شرش خلاص بشی و دیگه هرگز هرگز و هرگز به سراغت نیاد؟ اینا اهداف نیستند، پول هم نیستند. اغلب افراد میگن که why شون پوله. چون اونا می خوان صورتحساب سنگین بیمارستان رو بپردازن یا می خوان ماشینشون رو عوض کنن یا ... . اما why واقعی شما هرگز پول نیست. به این بستگی داره که شما واقعا کی هستید؟ عامل محرک شما باید چیزی بیش از پول باشه. Why شما چیزیه که شما واقعا می خواین... یا چیزی که شما می خواین واقعا از شرش خلاص بشین و یا هر دو. اگر why شما 70% باشه و شما به مانع 72% برسید، رفتنی هستید، ناپدید می شید. اما اگر why شما 99.9% باشه شما در این بیزینس می مونی و پیروز میشی. به چه دلیل روی این سیاره زندگی می کنی؟ تو یه مایه هایی، تو اینجایی تا زندگیها رو تغییر بدی، رو زندگی بقیه تاثیر بذاری و به مردم کمک کنی. تو این زندگی می ارزه که چه کاري انجام بدی؟ یه بیزینس جدید همیشه ریسک داره. مردم به دو دلیل ریسک می کنن: یکی برای جلوگیری از ناراحتی و ناخشنودی و ...دیگه برای بدست آوردن خوشی و مسرت و... .

جواب دادن به سوالات زیر ممکنه که به شما کمک کنه که why تون رو پیدا کنید:

- چند ساعت در هفته کار می کنی؟

- عاشق چه جور کاری هستی؟

- از چه جور کاری متنفری؟

- در زمانهای آزادت چکار می کنی؟

- اگر دو ماه تعطیلات داشتی و هر چی پول می خواستی فراهم بود، چکار می کردی؟

- با چه جور افرادی دوست داری کار کنی؟

- چه مسئله ای هست که تو رو تا سرحد مرگ میترسونه، و پول بیشتر میتونه حلش کنه؟

- چه چیزی تو زندگیت هست که باعث نفرت تو می شه و پول بیشتر میتونه اونو حل کنه؟

- اگر همۀ پولی که می خواستی، داشتی چه مسئلۀ بزرگی حل می شد؟

- اگر همۀ زمانی رو که در دنیا هست در اختیار داشتی چکار می کردی؟

- بجز پول دنبال چه چیز دیگه ای هستی؟

- خانواده ات برای تو چه معنایی داره؟

- برای رشد شخصی خودت چی می خوای؟

- در طول زندگی ات، می خواهی چه کاری رو به پایان برسونی؟

- از چه چیزی تا حد مرگ می ترسی؟

- برای تو چه معنایی داره که زندگی دیگران رو تغییر بدی؟

- چه چیزی در زندگیت تورو واقعا هیجان زده می گنه؟

- چه چیزی در زندگیت تورو واقعا عصبی می کنه؟

- به افرادی که عاشقشون هستی دوست داری چی بدی؟

- چه چیزی واقعاً واقعاً احساسات تورو برمی انگیزه؟

چه چیزی می تونه تو رو تحریک کنه که از رختخواب بلند شی؟ چه چیزی باعث می شه که تلویزیون رو خاموش کنی؟ چه چیزی تورو تحریک می کنه که به کسی که ازت اطلاعات بیشتری راجع به بیزینست خواسته، زنگ بزنی؟ خلاصه سوالم اینه که چطور تحریک می شی؟

قدم اول، نوشتن why است و اگر شما حاضر به پرداخت این هزینۀ اندک هم نیستید، من میتونم وقتم رو با کس دیگه ای بگذرونم!! سه تا از بزرگترین دلایلتون رو که چرا شما باید در این بیزینس موفق بشین، بنویسید. این یه بازی بیمزه نیست، زندگی واقعیه !

بدون why ، امیدی نیست. (No 'WHY' ? No hope! )

90% افرادی که وارد یه بیزینس می شن هرگز دلایلشون رو نمی نویسند. پس اگه شما اونارو بنویسید این شاخص بسیار بسیار خوبیه. پس دلایلتون رو بنویسید و اونارو مدام بهترو بهتر کنید. فقط خودت می دونی که آیا اونا به اندازۀ کافی برای تو مناسب هستند یا نه؟ پس 3 تاشون رو بنویس، و سپس بیشتر فکر کن. پروارشون کن. بزرگترشون کن. اونقدر روشون کار کن که بگی " خدایا خودشه !!! "

اون موقع تو واقعاً تو این بیزینس هستی!

برگرفته از وبلاگ نتورکرسعیدصادقی ازمشهدhttp://www.biz-mashhad.blogfa.com

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 دی 1391برچسب:بازاریابی شبکه ای,فروش,نتورک,امید,هدف,اهداف,بیزینس, ] [ 23:5 ] [ داود خودسياني ]

 

تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی
بترس، فکر کن، شک کن، دو دل شو، پشیمون شو
اما وقتی که پریدی
اگه وسط راه پشیمون شدی، بازی رو باختی!

کاملا جدی


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:پرواز, ] [ 14:19 ] [ داود خودسياني ]

 

1 - خودتان را بشناسيد(Self Consciousness):

علايق، مهارتها، تواناييها، ضعفها، قوتها و محدوديتهاي خود را بشناسيد. براي اينكه يك نتوركر در كسب و كار خود موفق شود، از خودگذشتگيهاي بسياري لازم است و شما بايد خود را آماده كنيد. بايد با ديدي بيطرفانه نگاه دقيقي به تمامي نقاط قوت و ضعف خود بيندازيد. تحليل درستي از شخصيت خود داشته باشيد و خود را آنگونه كه واقعا هستيد بپذيريد. خيلي از افراد تنها به دليل آنكه نمي‌توانند نقاط ضعف خود را تشخيص دهند از رفع آنها عاجزند، درحاليكه درصورت شناخت درست از خود مي‌توانند نقاط ضعفشان را رفع و حتي به نقاط قوت تبديل كنند. ضعفهاي خود را ليست كنيد و براي رفع آنها مطالعه و برنامه‌ريزي داشته باشيد. حتي در برخي موارد مي‌توانيد از نظرات مشاورين مرتبط نيز بهر‌ه‌مند شويد. قوتهاي خود را نيز ليست كنيد و براي حفظ، تقويت و اعتلاي آنها مطالعه و برنامه‌ريزي داشته‌باشيد. مطالعات خود را در زمينه خودشناسي افزايش دهيد، در جلسات مربوط به اين زمينه حتما شركت كنيد و نكاتي را كه فرا مي‌گيريد در عمل پياده كنيد.

 

2 - برنامه رو به جلو داشته باشيد(Business Plan):

از ديدگاه صاحبنظران، اصلي‌ترين دليل 80 درصد شكستها در هر كسب و كاري، طي پنج سال نخست، معمولاً پول نيست. بلكه فقدان اطلاعات و دانش صحيح و نداشتن برنامه است. رمز موفقيت شما در اين است كه بدانيد چگونه مي توان با اجراي يك برنامه تجاري(Business Plan) موثر، تصميمات صحيح گرفت. در تهيه اين برنامه حتما نظرات راهبرانتان را نيز جويا شويد و از تجربيات مثبت و منفي آنها در اين تجارت بهره‌ بگيريد. يكي از مزاياي اصلي اين تجارت همين تجربيات همكارانتان است كه بصورت رايگان و بي منت در اختيار شما قرار مي‌گيرد. در تهيه برنامه خود به اصل قرار گرفتن در مرز محافظه‌كاري و رويا پردازي توجه كنيد. بعبارت ديگر مراقب باشيد از هيچكدام از دو لبه پشت بام پرت نشويد.

 

3 – صنعت(Business) خود را بشناسيد:

شما نمي‌توانيد يك پزشك، مهندس، تاجر، مدير، آرايشگر و .... موفقي باشيد بدون آنكه در زمينه تخصصي خود اطلاعات كافي داشته باشيد. بنابراين  اطلاعات خود را درباره اين صنعت ( نتورك ماركتينگ)، تجارت الكترونيك،‌ بازاريابي، مديريت و ... هميشه افزايش دهيد و خود را بروز نگه داريد. سلاح اصلي يك نتوركر در مواجهه با مخالفان و سئوالات (Objections)، اطلاعات است. شما با داشتن اطلاعات كامل و بمباران اطلاعاتي اين افراد،‌ آنها را عملا خلع سلاح خواهيد كرد. در حال حاضر يكي از معيارهاي اصلي افرادي كه تصميم به فعاليت در اين صنعت مي‌گيرند و براي فعاليت با بيش از يك پيشنهاد مواجه مي‌شوند، ميزان اطلاعات و دانش راهبران گروهها در مورد اين صنعت است. هرچه شما در مواجهه با اين افراد اطلاعات بيشتري داشته باشيد و آن را به رخ آنها بكشيد در اثر گذاري برروي تصميم و انتخاب آنها موفقتر خواهيد بود.

 

4 – مشتريان(Customers) خود را درك كنيد:

افراد حاضر در ليست شما مشتريان شما در اين صنعت هستند. بر مشتريان بالفعل ( زير مجموعه‌هايتان) و بالقوه (افرادي كه در آينده وارد مجموعه شما خواهند شد) تمركز داشته باشيد. به نيازها، خواسته‌ها، مسائل و مشكلات آنها توجه كنيد. به آنها كمك كنيد تا بر مشكلاتشان فائق شوند و در مسير درست حركت كنند. هميشه در دسترس باشيد و به آنها اطمينان دهيد كه هميشه به فكر آنها هستيد و واقعا هم اينگونه باشيد. اوقات تنهايي خود را به انديشيدن در خصوص آينده كاري و برنامه‌هايي كه براي افرادتان داريد صرف كنيد. با دوستانتان، همكاران، خويشان و ... كه هنوز وارد مجموعه شما نشده اند ‌ارتباط مناسبي برقرار كنيد. معمولا در دومين يا سومين سئوال از شما، اوضاع كاريتان را از شما خواهند پرسيد. با اشتياق و آب و تاب فراوان از موفقيتهايتان، ورودي‌هاي اين هفته، پورسانتها، برنامه‌هاي تفريحي، فعاليتهاي گروه و ... بگوييد. در رفتار با دوستاني كه پرزنت شده‌اند ولي به شما جواب رد داده‌اند خيلي با احتياط عمل كنيد. آنها نبايد برداشت كنند كه اين كارشان باعث دلخوري و سرخوردگي شما از وي شده‌است، بلكه اين احساس را بايد منتقل كنيد كه آنكه ضرر مي‌كند اوست نه شما، چون به يك فرصت كاري طلايي نه گفته است.

 

5 - روشهاي رهبري(Leadership) سالم را به كار ببريد:

نكته‌اي كه هيچ وقت نبايد فراموش كنيد اين است كه شما مدير سازمانتان(شبكه خود) نيستيد بلكه راهبر شبكه خود مي‌باشيد. با فكر و اراده مجموعه خود را از بالا تا پايين اداره كنيد. شما بايد در تصميمات خود، به نظرات مشتريان (افراد زيرمجموعه) اهميت بدهيد، منابع و زمان را مديريت كنيد، و بدانيد كه چگونه تجارت كرده و كسب و كار را به بهترين وجه ممكن اداره كنيد. از تلاشهاي افراد زير مجموعه خود قدرداني كنيد، آنها باارزشترين سرمايه شما در اين صنعت هستند. با مديران سازمانتان (راهبران فعال زير مجموعه‌تان) در تصميم‌‌گيري‌ها مشورت كنيد (مديريت مشاركتي) و از خودرايي و استبداد مديريتي دوري كنيد. برقلبها مديريت كنيد نه بر فيزيك و اجسام. فنون نوين مديريت و رهبري را بياموزيد و در سازمان خود پياده كنيد. كتابهاي حاوي خاطرات مديران و رهبران موفق و مشهور را مطالعه كنيد و تجربيات آنها را شبيه‌سازي نموده و به طرز صحيحي در شبكه خود پياده كنيد.

 

6 - تصوير و ذهنيت(Image) ممتاز خود را توسعه دهيد:

تصوير و ذهنيتي كه شما ايجاد مي كنيد بسيار مهم است و تمامي حوزه كسب و كارتان را به هم متصل مي‌كند. درست يا غلط، تصويري كه شما از خود در ذهن افراد ديگر ساخته‌ايد ممكن است باعث بهبود يا تضعيف موقعيت شما در اين تجارت شود. تمام تلاش شما در اين كسب و كار بايد بر اين امر استوار باشد كه در نگاه افراد زير مجموعه‌تان به عنوان يك راهبر قابل اتكا، قدرتمند، با دانش،‌ با احساس مسئوليت قوي، انعطاف پذير، خوش برخورد، با پرستيژ و ... و از ديدگاه ساير افراد ليستتان كه هنوز وارد نشده‌اند، به عنوان يك فرد موفق در زندگي و شغل، مسلط بر زندگي و كسب و كار، داراي آرامش و خونسردي، متحول شده پس از ورود به اين كسب و كار، با اخلاق،‌ يك مدير توانمند و ... جلوه‌گر باشيد. فراموش نكنيد كه شما استاندارد و الگوي شبكه خود هستيد و مسئوليت سنگيني از اين بابت متوجه شما مي‌باشد. كوچكترين حركت اشتباهي از جانب شما مي‌تواند خسارات جبران ناپذيري به مجموعه شما وارد كند. هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي دروغ نگوييد و با ديگران صادق باشيد. به دوستانتان بفهمانيد كه انجام اين كار چه تحول عظيمي در شخصيت، زندگي و آينده شما ايجاد كرده است. اين كار را به هر طريق ممكن به انجام برسانيد. تاثير فوق‌العاده‌اي بر افرادي دارد كه منتظر ديدن تغيير در شما هستند تا به دعوت شما براي ورود به اين تجارت پاسخ مثبت دهند. آنها صرفا به دنبال تغييرات مادي نيستند. روي آنها مطالعه داشته باشيد و بدانيد كه به چه چيزي علاقمند هستند و متناسب با هركس، تغييرات مورد پسند وي را كه در شما بوجود آمده در معرض ديد وي قرار دهيد. مثلا اگر شخصي قدرت بيان خوبي ندارد و در صورتي كه موقعيت مناسبي براي تقويت قدرت بيان خود پيدا كند از آن فرصت استفاده مي‌كند و انگيزه مالي چندان قوي هم ندارد، شما بايد به جاي به رخ كشيدن پورسانتهايتان، وي را به جلسات گروهتان دعوت كنيد تا تغييراتي كه از جنبه تقويت قدرت بيان در شما بوجود آمده را ببيند. به وي بگوييد كه هيچ كاري را نمي‌تواني پيدا كني كه همه اين مزيتها را باهم يكجا داشته باشد. يعني هم كار باشد و درآمد ايجاد كند، هم فرد به شناخت كاملي از خود برسد. عادتهاي كاري و شخصيتي غلط خود را ترك نمايد و به جاي آن به روش نوين و جهاني فعاليت كند. بتواند در يك جمع چند صد نفره به خوبي صحبت كند، اعتماد به نفس خود را افزايش دهد و ....

 

7 - از حرفه اي‌ها(Leaders) درس بگيريد:

در جلسات راهبران گروهتان حضور مستمر و اثربخش داشته‌باشيد و از تجربيات همكارانتان استفاده كنيد. در مواردي كه پيش بيني مي‌كنيد تصميمتان بر آينده سازمان شما اثر خواهد گذاشت، قبل از آن با راهبرانتان مشورت كنيد و نظرات و تجربيات آنها را جويا شويد. به وبلاگها و سايتهاي مرتبط با اين تجارت سر بزنيد و مطالب جديد آنها را دسته بندي كرده، مطالعه نموده و براي زير مجموعه‌هاي خود نيز ارسال كنيد. از هر فرصتي براي گفتگو و كسب تجربه از راهبران گروهتان در جلسات پاتلاك، برنامه‌هاي تفريحي و ... استفاده كنيد. مسائل و مشكلاتي كه در مجموعه خود با آنها دست به گريبان هستيد را در جلسات راهبران مطرح نموده و از همكارانتان درخواست همفكري نماييد. در صورتي كه بصورت پاره وقت به اين كار مي‌پردازيد، اين نكته را هميشه به خاطر داشته باشيد كه شما به علت محدوديت وقتي، حق اشتباه كردن را در اين كار نداريد، چونكه براي برگشت و تصحيح اشتباهتان با كمبود وقت مواجه هستيد، بنابراين به جاي خلاقيت بايد منطقي باشيد و در اين كار از تجربيات راهبرانتان استفاده كنيد تا به مشكل برنخوريد.

 

8 – در هنگام نياز كمك(S.O.S) بخواهيد:

هيچگاه خود را فارغ از كسب نظر و همفكري راهبرانتان ندانيد. مطمئن باشيد كه تمام مسائلي كه در حال حاضر شما با آنها دست به گريبان هستيد، يك زماني مسائل و مشكلات راهبران شما نيز بوده‌است. در اين مواقع حتما از آنها بپرسيد كه در چنين موقعيتي آنها چه تصميمي گرفتند و چه كرده‌اند. به راهبر خود اعتماد و اعتقاد داشته باشيد و مسائل و مشكلات كاري و حتي شخصي خود را با وي در ميان بگذاريد. مطمئن باشيد كه راهبر شما پس از مطرح شدن مسئله،‌ تا زماني كه يك راهكار مناسب در اختيار شما قرار ندهد، آسوده نخواهد خوابيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:نتورك,ماركتينگ,موفقيت,تجارت, ] [ 14:16 ] [ داود خودسياني ]

 

 

باورها چه هستند؟باورها يك سري تفكرات هستند، كه به زندگي معنا مي بخشند. و  راهنماي ما در تنگنا ها و مشكلات مي شوند. باورها ادراك ما از هستي را مي سازند.

 

 

 

 

باور و اعتقاد شما فرمانده مغز شماست. و زماني كه فكر مي كنيد چيزي درست است، باور شما به مغز فرمان مي دهد به دنبال حقايقي باشد كه از اعتقادات شما پشتيباني كند.

 

 

 

 

اين بدان معناست كه اگر شما باور داشته باشيد كه در زندگي موفق هستيد اينگونه خواهد بود. اگر شادي، رفاه و سلامتي را باور داشته باشيد نيمي از اين رقابت را برده ايد. و در اين هنگام مغز شما بدنبال حقايقي مي گردد كه از اعتقادات شما پشتيباني كند.

 

 

 

 

به عبارت ديگر باور و اعتقاد يكي از قوي ترين نيروهايي است كه مي توانيد از آن براي رسيدن به برتري استفاده كنيد.

 

 

 

 

بي ترديد افرادي را كه بوسيله باور خود توانمند شده اند و از موانع بزرگ گذشته اند ديده ايد. علت موفقيت آنها باور عميقي است كه داشته اند. باورتان مي تواند به شما كمك كند به منابع عميقي كه در درون شما وجود دارد دست پيدا كنيد. و در نهايت به هدف مطلوب برسيد.

 

 

 

 

شمشير دو لبه

 

 

 

آيا از اعتقادات خود براي رسيدن به هدفتان استفاده مي كنيد؟ آيا تا به حال در مورد اثر رواني دارو ها شنيده ايد؟ افراد زيادي از بيماري هاي سخت شفا پيدا كرده اند بدون اينكه دارو يا درمان معتبري داشته باشند. تحقيقات نشان داده است كه اكثر پزشكان در سراسر دنيا براي بيمار دارو هايي را تجويز مي كنند كه فقط به بهبود شرايط جسمي اش كمك مي كند. ولي براي بيماري درماني محسوب نمي شود. خوب از اين حرف ها نتيجه مي گيريم كه دارويي كه به بيمار خورانده يا تزريق شده سبب بهبود او نشده است! پس علت اينكه اين بيماران لباس عافيت به تن مي كنند چيست؟ پاسخ ساده است ايمان و اعتقادي كه بيمار به قدرت شفا بخش دارو دارد سبب بهبود او مي شود! مي بينيد كه باور انسان چقدر قدرتمند مي تواند باشد.

 

 

 

 

 حال اگر باور هاي منفي را در زندگي روزمره خود راه دهيد چه مي شود؟ اگر فكر كنيد شما نمي توانيد به خوبي همكار يا رقيب خود باشيد، پس اينگونه هم خواهد شد. آيا اگر ديگران را قوي تر از خود بدانيد و خود را در برابر آنها ضعيف پنداريد، اصلاً مي توانيد به موفقيت برسيد؟ و افكاري مانند عقب بودن از ديگران كمكي به شما در زندگي خواهد كرد؟

 

 

 

 

يك حقيقت وجود دارد « آن چه بدست مي آوريد همان چيزي است كه مي پنداريد. » حتي اگر در حرفه اي كه به آن مشغول هستيد بسيار ماهر باشيد، اگر خود را ضعيف و ناتوان پنداريد بي شك  شكست به سراغ شما خواهد آمد. چون مغز شما بدنبال اطلاعاتي مي گردد تا از اعتقادات شما پشتيباني كند. شايد اين صحبت ها نسخه علمي قانون جاذبه باشد، قانوني كه به ما مي گويد:

 

« آن چه بدست مي آوريد همان چيزي است كه به آن اعتقاد داريد. »


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:قدرت باور, اعتماد, اعتقاد,موفقيت, ] [ 10:7 ] [ داود خودسياني ]

بعضي افراد زندگي را با نيمه پر ليوان به خوشي مي گذرانند و عده ديگر كل عمر خود را براي نيمه خالي ليوان حسرت مي خورند. اما حقيقت اين است كه ليواني با مقدار مشخص آب وجود دارد. و از اينجا به بعد به شما بستگي دارد.
خوش بيني حقيقتي است غير قابل انكار و همه ارزش آنرا مي دانند ولي بد بيني هم وجود دارد حال انتخاب با شماست كه كدام يك را برگزينيد.
يك راه سخت كار كردن بدون دلگرمي و اميد است. در مقابل سخت كار كردن و خوش بين بودن راهي است كه هر كسي مي تواند باور خويش را تقويت كند.
فرد خوش بين چيزي دارد كه كمتر محتاج شرايط و ابزار مي شود.
كمتر چيزي در دنيا قدرتمند تر از يك نيروي مثبت، يك لبخند، يك كلمه اميدوار كننده و يك «تو مي تواني» است. آنهم وقتي كه شرايط سخت فرا مي رسد.
خوشبختي باوري است كه به موفقيت منجر مي شود. هيچ چيز بدون اميد و اعتماد به نفس اتفاق نمي افتد.
هيچ انسان بد بيني تا به حال درباره اسرار انسان هاي موفق صحبت نكرده است، يا براي پيدا كردن يك سرزمين ناشناخته به دريا نرفته است، يا بهشت جديدي را در برابر روح انسان نمايان نساخته است.


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ] [ 10:5 ] [ داود خودسياني ]
درباره وبلاگ

سلام : فروشندگی حرفه ای است پیچیده و قابل تامل . موفقیت در این حرفه در گروی برخورداری از مهارت فنی و تخصصی و مهارت برقراری ارتباط و تعامل با دیگران می باشد و موفقیت در فروش یعنی کسب در آمد بیشتر .ما هم اکنون از دوران رکود خارج شد ه ایم و در مرز انفجار بعدی هستیم، بنابراین الآن عامل شانس برای همه مناسب و مثبت است. اگر به تازگی با بازاریابی شبکه ای آشنا شده اید،بدانید که شانس آورده اید .این وبلاگ برای استفاده علاقمندان به بازاریابی شبکه ای طراحی شده خواهشمند است با ثبت نظرات خود بنده را در پربارترکردن این وبلاگ یاری کنید. سپاس bsdavood36@yahoo.com
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 107
بازدید کل : 8210
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




بزرگترین سایت جاوا اسکریپت ایران