بازاریابی شبکه ای . شبکه بادران | ||
|
۵ عامل مؤثر در تصمیم گیری برای خرید
ما چیزهای بیشماری را میخریم که به ما فروخته نشدهاند. ما به ابتکار خود خرید میکنیم تا آرزوها و خواستههایمان را برآورده کنیم. وقتی این کار را انجام میدهیم تقریبا بدون اینکه فکر کنیم اقدام به خرید میکنیم. در حالیکه وقتی چیزی به ما فروخته میشود درباره آن فکر میکنیم. برای اینکه فروشنده موفقی باشیم باید بدانیم که مردم وقتی چیزی به آنها فروخته میشود چگونه فکر میکنند. این را خریداران به شما نمیگویند ولی اگر توجه کنید میتوانید به آن پی ببرید. یکی از راههای پی بردن به طرز فکر افراد این است که خودتان را در موقعیت آنها قرار دهید. بیایید یک امتحانی بکنیم. تصور کنید در طی یک مسافرت در جادهای طولانی رانندگی میکنید. ناگهان متوجه میشوید که بنزینتان رو به اتمام است. در این موقع جاده خیلی طولانیتر از معمول به نظر میرسد. شما به این فکر میکنید که باید هر چه سریعتر بنزین بزنید. نوع آن برایتان مهم نیست، همینطور اینکه از کجا میخرید و از چه کسی میخرید. حتی در این موقعیت اگر لازم باشد حاضرید پول بیشتری نیز بپردازید. با دیدن تابلوی «خروجی بعدی به طرف جایگاه پمپ بنزین»، خیالتان راحت میشود. سپس در حالیکه بیشتر از چند قطره بنزین در باک باقی نمانده، وارد جایگاه میشود. کارگر پمپ بنزین، مشغول پر کردن باک بنزین شما است و یا شیشه ماشین را تمیز میکند، اما شما اصلا متوجه نمیشوید و فقط به این فکر میکنید که دیگر مشکلی وجود ندارد. در این موقع مسئول جایگاه با نگاهی پرمعنا به شما نزدیک میشود و میگوید: «اگر من جای شما بودم حتی یک کیلومتر هم با این لاستیک رانندگی نمیکردم» و سپس اضافه میکند که میتواند لاستیک را عوض کند. شما جواب میدهید: «کدام لاستیک؟» ناگهان دنیا جلوی چشمان شما عوض میشود. آیا این مرد نگران ایمنی ماشین و سلامت من است یا اینکه میخواهد چند دلاری کاسبی کند. بله شاید یک لاستیک لازم داشته باشم ولی نه با هر قیمتی. اسم لاستیکش هم که تا حالا به گوشم نخورده، نکنه پولم را دور بریزم. اصلا اینجا چه جور جایی است. در واقع تازه دارید با دور و بر تان آشنا میشوید. حالا دیگر آن جزئیات بیاهمیت، برایتان مهم میشود. آیا اینجا یک پمپ بنزین مناسب است؟ آیا کارکنان آن از پس این کار بر میآیند؟ آیا میتوانند لاستیک را به سرعت عوض کنند یا اینکه شاید مرا کلی اینجا علاف کنند. آیا واقعا لازم است که لاستیک عوض شود، پس چطور همین لاستیک مرا کاملا سالم تا اینجا آورده است؟ از کجا معلوم که این لاستیک جدید من را به مقصد برساند؟ در حالیکه حرفهای مسئول جایگاه را میشنوید، این سؤالات به همراه کلی سؤالات عذابآور دیگر به سرعت از ذهنتان میگذرد، ولی به او نمیگویید که به چه میاندیشید. البته نباید هم بگویید. زیرا هنوز نمیدانید که به این شخص واقعا اطمینان دارید یا نه. در واقع شما بدون قصد قبلی، مشتری شدهاید و این مسئول جایگاه که او را نمیشناسید، فروشنده شده است. این فکرها به این دلیل از ذهنتان میگذرد که شما این خرید را به ابتکار و زمانبندی خودتان انجام ندادهاید، بلکه فردی دیگر قصد دارد چیزی را به شما بفروشد که ممکن است مورد نیازتان باشد یا نباشد. شما مجبورید بدون آمادگی قبلی در این مورد تصمیمگیری کنید. اینکه آیا این کار درست است یا نه؟ هنگامی که کالایی را میفروشید، تمام آن سؤالهایی که در جایگاه پمپ بنزین از ذهنتان گذشت، برای مشتری شما نیز پیش خواهد آمد. دانستن این مطلب میتواند شانستان را برای یک فروش موفق افزایش دهد. وقتی میخواهید چیزی را به مشتریتان بفروشید، در تصمیمگیریاش برای خرید، پنج سؤال برایش پیش میآید، هر چند که خودش از آنها بیخبر باشد. در حالیکه وقتی خودش تصمیم به خرید میگیرد فقط دو تا از این سؤالها برایش مهم میشود: یکی محصول و دیگری قیمت. به محض اینکه از این پنج عامل تصمیمگیری در خرید آگاه شوید میتوانید با استفاده صحیح از آنها طوری با مشتری برخورد کنید که تمام این تصمیمات به درستی گرفته شود. این باعث میشود که شما به خریداران خود نزدیکتر شده و در فروش موفقتر شوید. این پنج تصمیم و ترتیبشان از این قرار است:
این مقاله برگرفته از ترجمه کتاب World Class Selling با نام «فروش حرفهای» است. Roy E. Chitwood نویسنده این کتاب، بیش از ۴۰ سال است که روش مطرح شده در کتابش را توسعه، تمرین و آموزش داده و مشاور تعدادی از بزرگترین شرکتها در زمینه استراتژیهای فروش بوده است. به عنوان مدیرعامل شرکت Max Sacks International، شرکت پیشرو در زمینه آموزش فروش، به ۲۵۰،۰۰۰ فروشنده از ۳۰۰۰ شرکت در سرتاسر دنیا، کمک کرده تا بازدهی فروش خود را بهبود دهند.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
"ای کاش"
تکیه کلام پیریت نشود... به امید موفقیت همه موضوعات مرتبط: برچسبها:
چرا به بازاریابی شبکه ای پيوستم ؟مثلا تا حالا از خودتون پرسیدین که چرا اینقدر برای شما حیاتیه که این بیزینس رو انجام بدین؟ یا چرا اینقدر مهم و حیاتیه که موفق بشین؟ اکثر افراد اهدافشون رو می گن و مینویسند. درسته، شما به اهداف نیاز دارین. اما why شما یک دلیل بسیار بسیار بسیار بزرگه که همواره شمارو گرم نگه میداره. آتش شما کجاست؟ عاشق چی هستی؟ از چی متنفری؟ چه چیزی واقعاً واقعاً برات مهمه؟ صادقانه چی می خوای؟ چه موقعیتی از زندگیت هست که میخوای از شرش خلاص بشی و دیگه هرگز هرگز و هرگز به سراغت نیاد؟ اینا اهداف نیستند، پول هم نیستند. اغلب افراد میگن که why شون پوله. چون اونا می خوان صورتحساب سنگین بیمارستان رو بپردازن یا می خوان ماشینشون رو عوض کنن یا ... . اما why واقعی شما هرگز پول نیست. به این بستگی داره که شما واقعا کی هستید؟ عامل محرک شما باید چیزی بیش از پول باشه. Why شما چیزیه که شما واقعا می خواین... یا چیزی که شما می خواین واقعا از شرش خلاص بشین و یا هر دو. اگر why شما 70% باشه و شما به مانع 72% برسید، رفتنی هستید، ناپدید می شید. اما اگر why شما 99.9% باشه شما در این بیزینس می مونی و پیروز میشی. به چه دلیل روی این سیاره زندگی می کنی؟ تو یه مایه هایی، تو اینجایی تا زندگیها رو تغییر بدی، رو زندگی بقیه تاثیر بذاری و به مردم کمک کنی. تو این زندگی می ارزه که چه کاري انجام بدی؟ یه بیزینس جدید همیشه ریسک داره. مردم به دو دلیل ریسک می کنن: یکی برای جلوگیری از ناراحتی و ناخشنودی و ...دیگه برای بدست آوردن خوشی و مسرت و... . جواب دادن به سوالات زیر ممکنه که به شما کمک کنه که why تون رو پیدا کنید: - چند ساعت در هفته کار می کنی؟ - عاشق چه جور کاری هستی؟ - از چه جور کاری متنفری؟ - در زمانهای آزادت چکار می کنی؟ - اگر دو ماه تعطیلات داشتی و هر چی پول می خواستی فراهم بود، چکار می کردی؟ - با چه جور افرادی دوست داری کار کنی؟ - چه مسئله ای هست که تو رو تا سرحد مرگ میترسونه، و پول بیشتر میتونه حلش کنه؟ - چه چیزی تو زندگیت هست که باعث نفرت تو می شه و پول بیشتر میتونه اونو حل کنه؟ - اگر همۀ پولی که می خواستی، داشتی چه مسئلۀ بزرگی حل می شد؟ - اگر همۀ زمانی رو که در دنیا هست در اختیار داشتی چکار می کردی؟ - بجز پول دنبال چه چیز دیگه ای هستی؟ - خانواده ات برای تو چه معنایی داره؟ - برای رشد شخصی خودت چی می خوای؟ - در طول زندگی ات، می خواهی چه کاری رو به پایان برسونی؟ - از چه چیزی تا حد مرگ می ترسی؟ - برای تو چه معنایی داره که زندگی دیگران رو تغییر بدی؟ - چه چیزی در زندگیت تورو واقعا هیجان زده می گنه؟ - چه چیزی در زندگیت تورو واقعا عصبی می کنه؟ - به افرادی که عاشقشون هستی دوست داری چی بدی؟ - چه چیزی واقعاً واقعاً احساسات تورو برمی انگیزه؟ چه چیزی می تونه تو رو تحریک کنه که از رختخواب بلند شی؟ چه چیزی باعث می شه که تلویزیون رو خاموش کنی؟ چه چیزی تورو تحریک می کنه که به کسی که ازت اطلاعات بیشتری راجع به بیزینست خواسته، زنگ بزنی؟ خلاصه سوالم اینه که چطور تحریک می شی؟ قدم اول، نوشتن why است و اگر شما حاضر به پرداخت این هزینۀ اندک هم نیستید، من میتونم وقتم رو با کس دیگه ای بگذرونم!! سه تا از بزرگترین دلایلتون رو که چرا شما باید در این بیزینس موفق بشین، بنویسید. این یه بازی بیمزه نیست، زندگی واقعیه ! بدون why ، امیدی نیست. (No 'WHY' ? No hope! ) 90% افرادی که وارد یه بیزینس می شن هرگز دلایلشون رو نمی نویسند. پس اگه شما اونارو بنویسید این شاخص بسیار بسیار خوبیه. پس دلایلتون رو بنویسید و اونارو مدام بهترو بهتر کنید. فقط خودت می دونی که آیا اونا به اندازۀ کافی برای تو مناسب هستند یا نه؟ پس 3 تاشون رو بنویس، و سپس بیشتر فکر کن. پروارشون کن. بزرگترشون کن. اونقدر روشون کار کن که بگی " خدایا خودشه !!! " اون موقع تو واقعاً تو این بیزینس هستی! برگرفته از وبلاگ نتورکرسعیدصادقی ازمشهدhttp://www.biz-mashhad.blogfa.com
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian skin ] |